تموم دلخوشیهامو تو با رفتن گرفتی...

4بامداد4 اردیبهشت96

سلام

امروز روز پنجم از آبله مرغونم بود

یعنی داغون شدما داغون

جناب همسری این مدت خیلی کمک کرده واقعا

با اینکه از بعضی حرفها و نگاهاش ناراحت شدم

ولی همه کارهامو انجام داده و همه احتیاجاتمو برآورده کرده...

خدا حفظش کنه برام ان شاءالله...

دلم پلو خواست

گشنم شد

سیرابیم هضم شده...

کم کم تا جمعه درگیرشم

پس باید یه کم خودمو مشغول کنم

کارای عشقی...

برای همین اسم نمیبرم....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

6تا 22اسفند

این ماه اسفند رو اصلا پر نکردم متاسفانه

هنوز کلی کار دارم برای عیدم و کلی خرید و کلی خیاطی

دیشب 21ام  مادرشوهرم به همسر زنگ زده بوده شکایت که جمعه 20ام نرفتیم ببریمش نمایشگاه

و بعدشم گفته بوده پارچه به من داده و براش شلوارشو ندوختم

همسر بهم گفت چرا 

گفتم وقت ندارم بهشون گفته بودم بعد عید

جمعه هم با همسر رفتیم خرید عید تنهایی،دختر خاله دعوت کرده بود و به اتفاق و بیشتر به خاطر نرفتن من نرفتیم

شنبش شب خونه مامانم موندم

پنجشنبه خونه مادرشوهرم بودیم و دایی و پدربزرگش اونجا بودن

و ما هم بعد دندون پزشکی رفتیم اونجا

دندونم تا صبح خون اومد....و برام بستنی خرید و به کام بقیه هم شد

جمعه قرار بود ببرنمون باشگاه که ابجی ما رو پیچوند

سه شنبه هم باز خونه مادرشوهرم بودیم

و با هم رفتیم نمایشگاه

دوشنبه ش هیچی

یکشنبه ش زنگ زد که مراسم سومه حضرت زهرا داریم و بیا و با مهسا رفتم تا مسجد

و همون روز بود که اشتیم کردیم

شنبه ش تلفنی با هم حرف زده بودت

جمعه ش امید سر کار بود کامل و  البته پنجشنبش با همسر سر اینکه اول گفت من فردا بهشت زهرا نمیام یه بحث مفصل کردیم و اخرسر راضی شد که بیاد و فردا بعد بهشت زهرا  که همگی با همسری رفتیم ،حلیم خریدیم  و رفتیم خونه مامان خوردیم و ابجیم کفش همسر رو عوض کرده بود و اورده بود و عصرش رفت مشهد که خونه ببینه

پنجشنبه ش ابگوشت پختیم که بریم اونجا با هم بخوریم و قبول نکرد و ناز کرد

یکشنبه و سه شنبه قبلشم خود همسر گفت نزیم

و جمعه ش بود که سر چله پدربزرگ داماد اخری قهر شدیم

و بقیه شو یادم نی فعلا.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

روز 23اسفند

یه مدت هست که خودم رو چش زدم و چندین شبه که با همسر مثل قبل عشقولانه  گی نداشتیم

یعنی من یه کم موضوع هایی برام درگیری ذهنی پیش آورده و ناراحتم کرده و بهش یا انتقال دادم یا ندادم و خلاصه مثل قبل پ نبودیم

حدودا یک یا دو هفته

یا مثلا یه تیکه ای بهم انداخته باهاش سرسنگین شدم و یا در مورد مادرش باز به مشکل خوردیم

مثلا امشب

امروز که محرم کردند و من رفتم خونه مادرش

برگشتنه ساعت2نصفه شب توی ماشین بهم گفت چقدر اخلاقت امشب خوب شده!

با تعجب و خوشحالی گفتم مگه چی شده؟

گفت مهربون حرف میزنی

گفتم با کی؟

گفت با همه،با بابام قربونتون برم و ....با مامانم و با خودم سر شب خیلی با خوشحالی حرف زدی....

گفت اخلاقت ماه شده!!!!

بعد که رسیدیم خونه موضوع مهریه جاریمو مطرح کردم و با گریه و بحث مجدد دیشب در مورد اقاجون و ....خوابیدم

البته توی حرفاش گفت بابام گفته پنجشنبه صبح بریم سر خاک اقا جلالیان

گفتم عید چی؟

گفت عیدم میایم

ولی شبمون با قهر شد...

بهش گفتم حالا که تو نمیگی و قبول نمیکنی من خودم فردا یه مامانت میگم که بین ما فرق نزاره!

گفت منم به مامانت میگم....

گفتم بگووو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پست هنر1

چند تا اموزش جدید دانلود کردم که می خوام انجامشون بدم اگه بشه ان شاءالله.

1.چند تا جعبه برای مرتب سازی وسایل و دکوری البته و خوشگل

2.جعبه های مخملی

3.رویه مبلی

4.روکش وسایل برقی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

17اسفند

سلام

نمی دونم چه سریه انقدر ما خانوادگی قابلیت چشم زدن عزیزان خودمون رو داریم

این مدت که ابجی درگیر مشکلات با همسرش شده به شدت احساس موفقیت در زندگی  من و شوشو میشه و همون طور شد که اول هفته پیش مادرشوهرمو چشم زدیم و باهامون قهر شد(البته خداروشکر شنبه اشتی کرد)

و یه دو سه روزی هم هست اقا چشم خوردند و مبتلا به  تنبلی و ...شدند

یه کم اخه ازش تعریف کردم

تا تعریف می کنم ازش می ترکه....

بووووووم

امروز از 7 صبح بیدار شدم که قرصمو بخورم و دیگه نخوابیدم

و بهش یه املت قارچ خوشمزه و چای برای صبحانه دادم

و خیلی تعریف کرد و راضی بود

ولی در عوض حال منو گرفت و کلا بهش غر زدم تا رفت...

اه اعصابمو خرد کرد با کاراش  اخه..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خونه تکونی و خیاطی های بادکرده 95

سلام

از قبل بهمن خیلی ریز ریز خونه تکونی رو شروع کردم

امسال اصلا شوشو متوجه خونه تکونی نشد چون هم خونه تمیز بود و هم همه ی کاراشو خودم انجامیدم

فقط چند شب پیش بهش گفتم لطفا هود رو شما تمیز کن

خیلی کارا می خواستم برای سال جدید انجام بدم

خداروشکر کلاس خیاطیمون تموم شد...

اما کلی فکر خیاطی توی مخمه که انجام ندادم

نام می برم حالا

یک پیرهن مردونه برای شوشو

دو لباس مبل یا پیرهن مبل

(هنوز دودلم که با پارچه رویه مبلی مادرشوشو بدوزم یا نه)

سه دامن برای مامان جونیم

چهار تکمیل کت گلبهیم

پنج روکش لوازم برقی

شش مقنعه

هفت تکمیل دامن خمره

هشت سارافون برای خودم یا مهسا

نه همین فعلا یادم نی دیگه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تصمیم جدی از ابتدای بهمن 95

برنامه ریزی کردم و تصمیم جدی گرفتم که از ابتدای بهمن ماه به مناسبت تولدم هر موقع که نمازی از نمازهای روزانه قضا شد همون روز یا توی چند روز بعدش سریعا اداش کنم و نزارم روی هم تلنبار بشن.

این طوری به امید خدا برای گام بعدی باید برای نماز قضاهای قبل از این موعد برنامه ریزی کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

باید این آیتم رو تکمیل کنم!

چندین تا دید و بازدید که از مهر تا حالا ننوشتم رو باید از روی تقویمم یه بار بیام سر صبر تا یادم هست بنویسم

حالا الان تقویمم کنارم نیس خونه مامانم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کاشت جعفری برای عید95

سلام به دوستان

دیروز 15اسفند که روز درختکاری بود، گلدون کوچیکمو برداشتم و خاکشو الک کردم و بذرهای جعفریمو که خیس کرده بودم از پنج شنبه قبلش،چندتاییشو کاشتم.

خب تا دو هفته انتظار شروع شد 

تا ببینیم این بار دیگه ما جعفری ای می بینیم یا نه...

به امید خدا....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نکات منفی 22 مهر

هنوز دامن ها

و

مانتوها

و پیرهن ها

و 

فیلم های آموزشی مو ندیدم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

موفقیت ها و اجرای تصمیم ها تا 22 مهر

نرم افزار "عادت خوب"

خیلی کمکم کرده این هفته 

از 17 مهر که نصب کردم

باید کارهای مثبت رو ملکه کنم

این هفته که باید واقعه می خوندیم

تا 50 تای اول رو کاملا حفظ شدم

آفرین به من

برای مادرشوهرم کادو خریدم

یه شب پیشش موندم

نرم افزار پیاده روی نصب کردم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

وضعیت نماز ها تا 22 مهر

توی این نرم افزار "عات خوب"

نماز رو هم اضافه کردم

صبح 

ظهر و عصر

مغرب و عشا

حتی نماز غفیله و وتیره 

و نماز شب رو هم گذاشتم

قضاهای صبحمو هنوز نخوندم از بعد سفر

این هفته شب تاسوعا نماز شب موفق شددم بخونم

امروز هم نماز صبحم رو خوندم و ناخودآگاه بیدار شدم!

نماز عقبم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مراقبه تا 22 مهر

دارم نماز والدین رو تقریبا هر روز می خونم 

یه دو هفته ای میشه

از 17 ام که هر روز خوندم

هفته ی قبلشم الان دقیقا یادم نیست ولی توی ورق روی دیوار میزدم یادداشت کردم که معلومه می خوندم و هر روز به خودم یادآوری میکردم

تازه اگه اشتباه نکنم هقته ی قبلش هم مراقبت بر انجامش داشتم

یعنی در واقع از اول مهر حواسم بوده هر روز بخونم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بغبانی 22 مهر

باغبانی رو از وقت رفتن به شمال یعنی از 6 مهر تا 22 مهر تعطیل کردم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

22 مهر

سلام

امروز 11 محرم ،22 مهر ماه هست

خیلی کار دارم

این چند روز فقط عزاداری باید میکردیم و کار دیگه ای نمی شد انجام داد

برای همین همه کارام بااااااااااااد کرده

مخصوصا مانتوم!

و پشت سر اون مانتوی مامااااااااااااااااااان جووووووووووووووووووونم

خدا بیامرزه بابامو ان شاءالله

هر چی رو دست میزنم می بینم بهش ربطی داره

هر وسیله ای توی خونمه

حتی این کامپیوتر و سیستم

و هر چی...

همه از زحمات و دارایی های پدر عزیزمه

خدا ان شاءالله بیامرزتت عزیز دلم

خیلی دلم برای صورت ماهت تنگه آقاجون به خدا!

...

...

...

بگذریم

دارم یه نوحه قشنگ گوش میکنم

یه نرم افزار خوب نصب کردم که از 17مهر توی اون عادت هایی رو که می خواستم توی خودم نهادینه کنم رو میگذاشتم

و اجرا کردم

کم و بیش و تا حد قابل قبولی هم انجام دادم خداروشکر

امروز صبح هم به لطف خدا نماز صبح بیدار شدم

دیروز 21 مهر روز عاشورا شوشو از صبح که رفت مغاز تا شب به من زنگ نزد!

ساعت 1 نصفه شب اومد دنبالم

از دستش ناراحت شدم چون مامان و آبجیم بهم تیکه انداختن سر همین 

البته چون عادت کردم و می دونم کارش واقعا زیاده خیلی ناراحت نشدم مثل قبلا ها!

دیروز دیگه با مادرشوهرم نرفتم هیئت

اما شب تاسوعا رفتم پیشش و چون شوشو خونه نیومد همونجا موندم

و شب خوابیدم و صبح برای حلیم ساعت 8 بیدار شدیم

قرار بود پارمیس رو بیارن پیش من

اما برنامه عوض شد و منم باهاشون رفتم بهشت زهرا برای تشییع جنازه عموی شوهر خواهرم

خدابیامرزتش!

بعد رفتیم ناهار خوردیم

و بعد دیگه نرفتم خونه مادرشوهرم

شب زنگ زدم که میاید مسجد؟

و خودش ساعت 6 رفت و من با مامان اینا 7 و نیم رفتم

و بعد منتظرش بودم همش و باهاش برگشتم خونشون

شب دیگه همسری آمدند خونه

و

برگشتیم

شب عاشورا خونه بود

دیشبم که تعریف کردم

امروز هم قراره 3 بیاد با هم بریم ختم عموی شوهر خواهرم توی مسجد امام صادق (ع) در خیابان شریعتی،سید خندان

مادرشوهرمم زنگ زدم که بیاد

راستی 

شب تاسوعا تولد مادرشوهرم بود

براش کادو خریدم با مامانم

یه بلیز زرشکی + یه روسری قهوه ای

خیلی ارزون شد 

عالی بود قیمتش

خلاصه نرم افزار عادت خوب بازار خیل خوب بود

یه چیز دیگم که دان کردم به سفارش آجی کوچیکه نرم افزار مسافت شمار برای پیاده رویه

خیلی باحاله شما هم نصب کنید

هم کالری رو میزنه هم مسافت هم تعداد قدم و هم مدت زمان پیاده روی تون رو

من که خیلی خوشم اومد

امروز چهارمین رویه که نصبش کردم

دارم شله زرد می خورم

برم سراغ پست های بعدی...

یا علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دلم برات تنگه آقاجون

حالم خرابه 

خراب

اصلا 

خوب نمیشه

نمی دونم

چی بگم

دلم برات تنگ شده

آقاجونم

کجایی؟

چی کار کنم بدون تو؟

خسته شدم از زندگی

می خوام بیام پیشت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گواهی نامه خاموش

دیشب مجبور شدم به مادرشوهرم بگم که گواهی نامه گرفتم...

نمی خواستم مجبور شدم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چهارشنبه 15 مهر- خسته شدم زندگی

اصلا حالم خوب نیس

وای

اصلا اصلا اصلا

سرمم درد میکنه

اعصابمم خورد شده!

از همه بدم اومده...

دلم یه جوریه

احساس آرامشم پر کشیده

نمی دونم چم شده

امروز شوشو رفته بود دوش بگیره در زدم کارش داشتم

یهو درو باز کردم دلش هری ریخت و منم ناراحت شدم

از اول صبح حالم بد شد

دیشب که رفتم خونه مادرشوهری بهتر بودما

اومدیم خونه با هم هم خیلی خوب بودیم و خوشم گذشت تازه

اما الان باز دپرس شدم

اصلا آمادگی مادرشدن ندارم

اصلااااااااااا

چون حالم هنوز جا نیومده از اتفاقی که برامون افتاده

از اطرافیان خیلی لجم میگیره وقتی

من عزادارم و رفتن خواستگاری!

چی بگم

از طرفی میگم ازدواج کسی که نباید برای این موضوع ناراحتی من عقب بیفته

از طرفیم بهم بر میخوره!

وقتی خاله اینا تا 40 بیشتر صبر نکردند اینا که دیگه هیچچچچچچچچ

ول کن بابا

حوصله ندارم

به درک هر کی هر کاری میکنه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

گزارش کار و برنامه

شروع یوگا : از اول محرم

یادداشت مخارج :

تاریخ دو موردی که باید علامت بزنم 

رژیم آبجیم : از هفته بعد شنبه 17 یا 24 مهر

این ماه تولد مادرشوهرمه

دریافتی از همسری با 25 تومن دیروز شد :175 تومن

بدهی مامان رو بابت روسری و 4 تا ... و جوراب پرداخت کردم 12 ام

طلب همسری رو دریافت کردم از حواهرم 225 تومن

طلبم از دوستم رو 12 و نیم گرفتم سر خریدن لایه حریر و 37 و نیم مونده دستش

کارت بانکمو فعال کردم و رمزش رو به اونی که همیشگیه تغییر دادم و به اون کی کارتم واریز کردم و اینترنت بانک رو هم فعال کردم

به آموزشگاه رانندگی زنگ زدم

دیشب شب دوم محرم مسجد رفتم

دیروز نماز والدین خوندم

عاشورا روز اول رو بدون سجده خوندم

واقعه روز اول محرم رو خوندم

قرص آهن-داکسی سایکلین- شنبه و یکشنبه و دوشنبه هلیله سیاه خوردم

اصلاح = شنبه و یکشنبه

* نماز قضاهای خودم از هفته ای که تاریخ زدم تا الان مونده.

*دیروز در روضه گفتند که نماز قضای پدر و مادر رو خوندن خیلی خوبه...

*قرآن قضاهام مونده

*خیاطی مونده + جزوه نویسی خیاطی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سه شنبه 13 مهر-2 محرم

دیروز اول محرم بود

خیلی سعی کردم زود پاشم ولی آقامو لالا می خواست

بیدارش شدیم و شیر و کوکی خوردیم و یه ربع به 11 زدیم بیرون و منو برد نزدیک روضه

اول روز خیلی انرژی داشتم اما بعد از رفتن خونه دوستم تحلیل رفت

شوشو نمی تونست برای ناهار بیاد خونه کارش زیاد بود

من با مامان اینا در مورد جاری جدید صحبت کردم 

و هر چی باهاشون بیشتر حرف میزدم بدتر میشدم و استرس و نگرانیم از آینده بیشتر می شد

نمی دونم

شبیه حس حسودیه!

انگار نگران ارتباط آینده مون هستم

من و شوشو جفتمون توی ارتباط گیری موفق نبودیم

و برادر شوهرم از همسرم خیلی با سیاست تره

می ترسم و ناراحتم...

تبعیض و تفاوت و فرق گذاشتن

اصلا دوست ندارم حسادت کنم

توی تموم زندگیم با این حس جنگیدم و موفق بودم ولی حالا نمی دونم می تونم یا نه...

از الان تبعیض ها و حرف و حدیث ها شروع شده

از 21 شهریور تا الان

کلی با هم نزدیک شدند

و

من رو برای خواستگاری اولیه با خودشون نبردند...

امشب می خوام تنهایی برم خونه مادرشوهرم

از دیروز واقعه مو شروع کردم

امروز کلاس خیاطی خواب موندم و نرفتم و...

دیروز یه سوتی اساسی دادم و 12 و نیم بابت لایه حریری که اشتباها به جای نارنجی صورتی خریدم پول دادم

هوا سرد و بی روح شده

آقاجونمم که دیگه نیست...

نمازمو خوندم

برم پست بعدی برای مراقبه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰