یه مدت هست که خودم رو چش زدم و چندین شبه که با همسر مثل قبل عشقولانه  گی نداشتیم

یعنی من یه کم موضوع هایی برام درگیری ذهنی پیش آورده و ناراحتم کرده و بهش یا انتقال دادم یا ندادم و خلاصه مثل قبل پ نبودیم

حدودا یک یا دو هفته

یا مثلا یه تیکه ای بهم انداخته باهاش سرسنگین شدم و یا در مورد مادرش باز به مشکل خوردیم

مثلا امشب

امروز که محرم کردند و من رفتم خونه مادرش

برگشتنه ساعت2نصفه شب توی ماشین بهم گفت چقدر اخلاقت امشب خوب شده!

با تعجب و خوشحالی گفتم مگه چی شده؟

گفت مهربون حرف میزنی

گفتم با کی؟

گفت با همه،با بابام قربونتون برم و ....با مامانم و با خودم سر شب خیلی با خوشحالی حرف زدی....

گفت اخلاقت ماه شده!!!!

بعد که رسیدیم خونه موضوع مهریه جاریمو مطرح کردم و با گریه و بحث مجدد دیشب در مورد اقاجون و ....خوابیدم

البته توی حرفاش گفت بابام گفته پنجشنبه صبح بریم سر خاک اقا جلالیان

گفتم عید چی؟

گفت عیدم میایم

ولی شبمون با قهر شد...

بهش گفتم حالا که تو نمیگی و قبول نمیکنی من خودم فردا یه مامانت میگم که بین ما فرق نزاره!

گفت منم به مامانت میگم....

گفتم بگووو