این ماه اسفند رو اصلا پر نکردم متاسفانه

هنوز کلی کار دارم برای عیدم و کلی خرید و کلی خیاطی

دیشب 21ام  مادرشوهرم به همسر زنگ زده بوده شکایت که جمعه 20ام نرفتیم ببریمش نمایشگاه

و بعدشم گفته بوده پارچه به من داده و براش شلوارشو ندوختم

همسر بهم گفت چرا 

گفتم وقت ندارم بهشون گفته بودم بعد عید

جمعه هم با همسر رفتیم خرید عید تنهایی،دختر خاله دعوت کرده بود و به اتفاق و بیشتر به خاطر نرفتن من نرفتیم

شنبش شب خونه مامانم موندم

پنجشنبه خونه مادرشوهرم بودیم و دایی و پدربزرگش اونجا بودن

و ما هم بعد دندون پزشکی رفتیم اونجا

دندونم تا صبح خون اومد....و برام بستنی خرید و به کام بقیه هم شد

جمعه قرار بود ببرنمون باشگاه که ابجی ما رو پیچوند

سه شنبه هم باز خونه مادرشوهرم بودیم

و با هم رفتیم نمایشگاه

دوشنبه ش هیچی

یکشنبه ش زنگ زد که مراسم سومه حضرت زهرا داریم و بیا و با مهسا رفتم تا مسجد

و همون روز بود که اشتیم کردیم

شنبه ش تلفنی با هم حرف زده بودت

جمعه ش امید سر کار بود کامل و  البته پنجشنبش با همسر سر اینکه اول گفت من فردا بهشت زهرا نمیام یه بحث مفصل کردیم و اخرسر راضی شد که بیاد و فردا بعد بهشت زهرا  که همگی با همسری رفتیم ،حلیم خریدیم  و رفتیم خونه مامان خوردیم و ابجیم کفش همسر رو عوض کرده بود و اورده بود و عصرش رفت مشهد که خونه ببینه

پنجشنبه ش ابگوشت پختیم که بریم اونجا با هم بخوریم و قبول نکرد و ناز کرد

یکشنبه و سه شنبه قبلشم خود همسر گفت نزیم

و جمعه ش بود که سر چله پدربزرگ داماد اخری قهر شدیم

و بقیه شو یادم نی فعلا.....